بی روی تو راحت ز دل زار گریزد


چون خواب که از دیده بیمار گریزد

در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود


آسودگی از مرغ گرفتار گریزد

از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست


سرگشته نسیم از گل و از خار گریزد

شب تا سحر از ناله دل خواب ندارم


راحت به شب از چشم پرستار گریزد

ای دوست بیازار مرا هر چه توانی


دل نیست اسیری که ز آزار گریزد

زین بیش رهی ناله مکن در بر آن شوخ


ترسم که ز نالیدن بسیار گریزد